خلاصه داستان :
عمر با دختری بنام آیسان دوست است. سردار، پدر آیسان به کمک دو دوست عمر به نامهای چنگیز و علی و به کمک خود آیسان، وی را طعمه یک دسیسه از پیش برنامه ریزی شده برای سرقت از یک کازینو قرار داده و او با خیانت دوستانش به عنوان گناهکار راهی زندان میشود. عمر طی یک حادثه آتش سوزی در زندان به شدت دچار سوختگی میشود، اما به کمک فردی بنام رامیز و طی یک جراحی پلاستیک، چهره اش تغییر میابد. دوستان عمر با فرض مرگ او در حادثه زندان او را به دست فراموشی میسپارند، غافل از اینکه عمر با چهرهای جدید و نام جدید ازل به قصد انتقام گیری دوباره وارد جمع دوستانه آنها شدهاست…