خلاصه داستان :
وقتی پدر بورجو از دست پلیس فرار کرد و پس از آنکه کنترل حسابهای بانکی خود را بر عهده گرفت و خانه ای که بورجو درآن زندگی می کرد تنها جایی بود که می توانست به آنجا برود، مزرعه ای بود که از پدرش به ارث رسیده بود، جایی که او در زندگی خود یک بار دیگر نتوانسته بودبه آنجا برود. با این حال، در این مزرعه مورات با پدر و مادرش، مادربزرگ و سه برادرش زندگی می کند که فکر نمی کنند خانه خود را به راحتی ازدست بدهند…