خلاصه داستان :
عزیز که یک مرد معلوله که با روش های سنتی با همسرش ازدواج کرده. این زوج بالاخره از مشکلاتی که اهالی روستا براشون ایجاد کردن به ستوه میان و تصمیم میگیرن یک زندگی جدید برای خودشون بسازن و به یک شهرک در غرب میرن ولی اونجا هم مشکلات دست از سرشون برنمیدارن و هیچ جوره نمیتونن از شر پیش داوری های مردم در امان بمونن. عزیز که عاشق همسرشه به کمک آقای معلم ماهر و بهاءالدین که صاحب سینمای شهر بود بشدت تلاش میکنه و معجزه هایی رقم میزنه…