خلاصه داستان :
هجران تقریبا یک سال قبل همسرش را از دست می دهد و نمیتواند با نبود او کنار بیاید. با کمک دخترش گیزم به روانشناس مراجعه میکند ، اما دارو هایی که تجویز میشود را مصرف نمی کند. پس از مدتی تصمیم میگیرد تا به خانه ای که در خارج شهر هست برود و در آنجا زندگی کند و دخترش هم در شهر بماند و به تحصیل بپردازد اما در آن خانه اتفاقات وحشتناکی در انتظار هجران است…