خلاصه داستان :
با شخصیت های مخصوص خودشون صدری ، رامی عصبی ، و فراد گردالو تو یه تیمارستان درمان میشن و نسبت به مریضای دیگه دوستای صمیمیتری هستند . ارهان با تشخیص شیزفرنی که میاد تیمارستان با توضیح اقرار امیزی که از بیرون میده ، صدری ، رامی و فرات رو تشویق میکنه که از تیمارستان فرار کنن. البته در حین این مسافرتی که با مینی بوس کهنه تیمارستان شروع میکن یه مسافر بدون دعوت با روحیه ازاد هم به این سه تا اضافه میشه و هم به مسافرتشون هیجان اضافه میکنه هم باعث مشخص شدن مقصدشون میشه .