خلاصه داستان :
بر اساس یک روایت در زمان ها قدیم جوانی که به عنوان چوپان به یکی از روستا های درسیم میرود، عاشق دختر خان روستا به نام زر میشود. ولی خان دخترشو نمیده و به زور تو یه روز زمستانی مجبور میکنه با کسی دیگه ازداج کنه. چوپان و زر تصمیم میگیرن شب عروسی فرار کنن.ولی زر بخاطر لباس نازک عروسی خیلی سردش میشه راهو گم میکنه و برمیگرده. چوپان که اینو میفهمه دیوونه میشه و سالیان سال روستا به روستا میگرده و درباره زر اهنگ هایی رو میخونه.