خلاصه داستان :
ییلماز که بدون پدر و مادر بزرگ شده عاشق زلیخا میشه که با کارکردن پول قمار بازی برادرش رو میده ولی عشق این دو در یک شب تبدیل به کابوس میشه و مجبور میشن که دوتایی از استانبول فرار کنن و به مزرعه یامان ها پناه ببرن یامان ها خانواده ای اصیل و ثروتمند هستن و هونکار یامان مادر دمیر یامان صاحب اون عمارت و مزرعه هست این دو زلیخا و ییلماز شروع به کار تو اون عمارت میکنن ولی با دروغی که زلیخا به زبون میاره باعث میشه کل زندگی اونها دگرگون بشه …
روزی روزگاری در چوکوروا – روزگارانی در چوکوروا – چوکورآباد