ترجیح های زندگیش ، تِموز را در مقابل پدرش قرار میدهد . تِموز که بدون هیچ گونه انتظار مادی برای اینکه زندگی خودش را آنگونه که میخواهد ادامه دهد ، از خانه جدا میشود و سعی میکند روحش را در مجسمه سازی که به عنوان شغل انتخاب کرده به آرامش برساند . زندگی تِموز که با انجام طراحی برای رُمانهای کودکان میگذرد با دریافت ایمیلی از عشقش زیر و رو میشود . در همان لحظه که عشقش او را ترک میکند ، تِموز کارش را هم از دست میدهد . تِموزی که با زندگی دست و پنجه نرم میکرد ، بی خیال از همه چیز با زندگی قهر میکند… احسان هم جوانی است که به خاطر مشکل جسمی ، برای زندگی به مادرش وابسته میباشد . احسان ناراحت از اینکه آرزوهایش به واقعیت تبدیل نمیشوند و هم اینکه باری است به دوش مادرش ، برای رهایی تنها یک فکر دارد . تا اینکه با تِموز آشنا میشود … تِموز و احسان در لحظه ای که کاملا از زندگی نا امید شده اند با یکدیگر آشنا میشوند و این آشنایی تِموز را برای زندگی و شغلش دوباره امیدوار میکند و احسان را هم به سمت یک تکیه گاه دوستانه و یک آغاز سوق میدهد . این آشنایی که باعث ادغام دو زندگی متفاوت میشود ، تِموز را به گوشه ای از استانبول و به داخل خانواده ای که اصلا نمیشناسد وارد میکند .