خلاصه داستان :
یلماز سربازی است که به تازگی از جنگ برگشته و میخواد زندگی آرومی داشته باشه و تصمیم میگیره به تنهایی زندگی کنه ولی خیلی اتفاقی ازدواج میکنه و همسرش حامله میشه ولی بچشون رو از دست میدن و همسرش دچار افسردگی میشه از اون ور هم دریا دختری هست که زندگی مستقلی برای خودش تشکیل داده و تو استانبول با پسری آشنا میشه و تصمیم میگیره با اون ازدواج کنه ولی با مخالفت خانواده اش رو به رو میشه ولی به هر صورت ازدواج میکنه و بچه دار میشه ولی تانر نقشه ای میکشه و دریا رو به شهر خودشون برمیگردونه و شوهرش رو میکشه و بچه اش رو ازش جدا میکنه دست تقدیر بچه رو به سمت ییلماز میکشونه….