خلاصه داستان :
یامور وقتی که بچه بود از طرف مادرش تو خونه سالمندان گذاشته میشه،یامور یه پسر با هوش و خوش قلب و مهربونه که اونجا بزرگ میشه و از طرف دیگه هم ملک یه دختر مهربون و لجبازه کسی که این دو رو با هم رو به رو میکنه کسی جز مادر ملک یعنی رقیه نیست ،رقیه که از دست داماد و دختر بزرگش عصبانی هست میره خونه سالمندان زندگی بکنه اونجا یامور رو میشناسه و نقشه هایی میکشه که این دو یعنی ملک و یامور رو به هم برسونه آیا در این کار موفق میشه؟آیا اصلا اونا پیش هم خوشحال میشن؟ یه داستان هیجان انگیز به وجود میاد….