خلاصه داستان :
مریم آکچا در ورودی یکی از بزرگراههای استانبول بلیط میفروشد. اون بسیار مهربان و دوست داشتنی هست.پدر او یک مغازه شیرینی پزی دارد که مریم در زمانهای اوقات فراغتش به پدرش در پخت شیرینی کمک میکند. قلب مریم گرفتار دادستان ” اوکتای ” است.زمانی که دادستان اوکتای همه ی برنامه های ازدواج را با مریم فراهم کرده بود مرتکب یک قتل میشود و …