خلاصه داستان :
حکمت و سالیم در زندگی شانسی ندارند. سالیم بالاخره در شغلی که منتظرش بود ترفیع میگیرد، اما شرکتی که در آن کار میکند ورشکست میشود. حکمت در حالی که سعی دارد عشق زندگی خود را نجات دهد مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. آن دو تصمیم می گیرند برای رهایی از وضعیت خود به زندگی خود پایان دهند، اما به این راحتی نخواهد بود. شاید شانس در آینده به چهره آنها لبخند بزند.