خلاصه داستان :
کنان و نازلی دو جوانی هستند که در جوانی عشق و علاقه داشتند اما به دلیل مشکلات خانوادگی نتوانستند ازدواج کنند. از آنجایی که کنان سالها بعد با زینب ازدواج کرد، نازلی نمیتواند تحمل کند و با پیروی از ذهن بهترین دوستش سلطان، به سراغ دعانویسی به نام هاسیم میروند تا کنان را که هنوز عاشقش است، به خودش برگردانند. اما این طلسم شیطانی اکنون شروع به تأثیرگذاری بر همه کرده است و به یک شکار غیرقابل برگشت منجر شده است.